.
.
چگونه يک خبر بد را اطلاع دهيم !؟
.
افکار : زني جوان در راهروي بيمارستان ايستاده ، نگران و مضطرب. در انتهاي کادر در بزرگي ديده مي شود با تابلوي "اتاق عمل"
.
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج مي شود. زن نفسش را در سينه حبس مي کند. دکتر به سمت او مي رود. زن با چهره اي آشفته به او نگاه مي کند .....
.
دکتر : واقعاً متاسفم ، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم. اما به علت شدت ضربه ، نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده. ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم ، چشم چپ رو هم تخليه کرديم ... بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کني ، با لوله مخصوص بهش غذا بدي ، روي تخت جابجاش کني ، حمومش کني ، زيرش رو تميز کني و باهاش صحبت كني ... اون حتي نمي تونه حرف بزنه ، چون حنجره اش آسيب ديده ......
.
با شنيدن صحبت هاي دکتر به تدريج بدن زن شل مي شود ، به ديوار تکيه مي دهد. سرش گيج مي رود و چشمانش سياهي مي رود
.
با ديدن اين عکس العمل ، دکتر لبخندي مي زند و میگوید : شوخی کردم ... شوهرت همون اولش مُرد !!! :mrgreen:
.
.
.
.